غزل شماره 168 دیوان حافظ، گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد + با تعبیر فال
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد بسوختيم در اين آرزوي خام و نشد به لابه گفت شبي مير مجلس تو شوم شدم به رغبت خويشش کمين غلام و نشد پيام داد که خواهم نشست با رندان بشد به رندي و دردي کشيم نام و نشد رواست در بر اگر مي طپد کبوتر دل که ديد در ره خود تاب و پيچ دام و نشد بدان هوس که به مستي ببوسم آن لب لعل چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد به کوي عشق منه بي دليل راه قدم که من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد فغان که در طلب گنج نامه مقصود شدم خراب جهاني ز غم تمام و نشد دريغ و درد که در جست و جوي گنج حضور بسي شدم به گدايي بر کرام و نشد هزار حيله برانگيخت حافظ از سر فکر در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد
تعبیر غزل شماره 168 دیوان حافظ ، گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
این پیام به شما هشدار میدهد که راهی که در حال حاضر در پیش گرفتهاید، ممکن است شما را به جایی نرساند و تنها ضرر و خسارت به همراه داشته باشد. این مسیر بر اساس هوی و هوس است، نه عقل و درایت. بهتر است از این راه برگشته و به دنبال مسیری درست و اصولی باشید. پیغامی که برایتان ارسال میشود، احتمالاً تلاشی برای فریب شماست؛ بنابراین، به آن اهمیت ندهید و از آن دوری کنید. این زمان، زمان تصمیمگیری صحیح و محتاطانه است.